5 فیلم تازه که شب یلدای 1400 می توانید دیدن کنید
به گزارش مجله دور زمین، یلدای سال جاری از سال گذشته شیرین تر شده. کم کم کرونا رو با واکسن تحت کنترل خودمان درآورده ایم و سال جاری ممکن است حتی همه اعضای یک خانواده که واکسن زده اند بتوانند دور هم جمع بشوند. با این حال هنوز هم سرگرم شدن همه اعضای خانواده در شب یلدا کار دشواری است. بهانه ای برای اینکه هر کسی از گوشی اش دور گردد و با هم یک تجربه مشترک داشته باشند. به نظر می رسد برترین تجربه مشترکی که می تواند برای همه اهل خانواده سرگرم نماینده باشد فیلم بینی است. در نتیجه 5 فیلم نو را معرفی می کنیم که برای سلیقه های مختلف می تواند مجذوب نماینده باشد. چه آن هایی که اهل دیدن درام های جدی مربوط به فصل جوایز هستند، چه آن هایی که دوست دارند یک فیلم پر از ستاره های سینما دیدن نمایند و چه آن هایی از ادغام ژانرهای مختلف در یک فیلم خوششان می آید و دنبال یک تجربه فیلم بینی جالب هستند. حتی یک فیلم غیرانگلیسی زبان را هم در لیست قرار دادیم برای آن هایی که دوست دارند دیدنی فیلم از کشورهای دیگر را هم تجربه نمایند.
این فهرستی از 5 فیلمی است که می گردد تماشاش را توصیه کرد.
1) دیشب در سوهو (Last night in Soho)
کارگردان: ادگار رایت
بازیگران: توماسین مکنزی، آنیا تیلور جوی
امتیاز متاکریتیک: 65 از 100
دیشب در سوهو شبیه هیچ فیلم دیگری نیست. با این حال از قواعد ژانرهای مختلف و به ویژه ترسناک و اسلشر پیروی می نماید. این حرکت بین ژانرهای متفاوت از ویژگی های کارهای ادگار رایت است که در دیشب در سوهو به لحاظ فرمی و زیبایی شناختی به یک نقطه اوجی رسیده که مخاطبش را به وجد می آورد. نکته مهم فیلم دیشب در سوهو اینجاست که برخلاف بسیاری از فیلم های این سال ها مخاطبش را در بی منطقی و بدون داستان رها نمی نماید.
نیمه ابتدایی فیلم ادای دینی به لندن دهه 60 است با همه مدهای لباس و موسیقی و شور و شوقی که دختری جوان که تازه پایش به لندن باز شده (با بازی خوب توماسین مکنزی) نسبت به همه جزییات آن دهه دارد. نیمه اول فیلم درامی روانشناختی است درباره دختری که از یک شهر کوچک به لندن آمده تا رویای خودش و مادرش را که در کودکی از دست داده دنبال کند و فشن بخواند. یک سوم ابتدایی فیلم اگر با ادگار رایت آشنایی نداشته باشید فکر می کنید این درامی درباره بلوغ است.
درباره اینکه چطور دختر نوجوانی قرار است با لندن وحشی و خشن امروزی خو بگیرد و همکلاسی هایش را وادار کند که به او احترام بگذارند اما کمی که می گذرد فیلم وارد فضای وهم آلود غریبی می گردد. الی که دخترک قصه ماست نمی تواند خوابگاه را طاقت بیاورد و به یک خانه قدیمی لندنی پناه می برد. از همان خانه هایی که یادآور دهه 60 است. و در اولین شب حضورش در خانه به محض اینکه به خواب می رود رویایی می بیند. دختری که شبیه او در دهه 60 به لندن آمده تا پیروز گردد. اول کار به نظر می رسد سندی (با بازی آنیا تیلور جوی) همزاد الی است. گاهی حتی میزان همذات پنداری الی با سندی در حدی است که هر اتفاقی برای او می افتد انگار که خود الی تجربه اش نموده باشد. فیلم از نیمه به بعد شوک بزرگی را به تماشاگر وارد می نماید و داستان الی و سندی مولفه های فیلم های ترسناک را پیدا می نماید تا جایی که سکانسی داریم که کاملا از ژانر اسلشر آمده. قصه اسرارآمیز الی در نهایت تبدیل به کابوسی واقعی می گردد.
دیشب در سوهو فیلمی سرگرم کننده، زیبا و برای خوره های فیلم کنجکاوی برانگیز در بازی با ژانر است.
2) بلفاست (Belfast)
کارگردان: کنت برانا
بازیگران: جود هیل، کایتریونا بلفی، جیمی دورنان، جودی دنچ
امتیاز متاکریتیک: 82 از 100
آلفونسو کوارون در قرن 21 سردمدار کارگردانانی شد که فیلم هایی درباره دوران کودکی شان ساختند. قبل از او فلینی در فیلم هایش به کودکی اش ارجاعاتی داشت. پدرو آلمادووار در فیلم رنج و افتخار فلاش بک هایی به کودکی اش زد و حالا کنت برانا در همان حال و هوای کوارون به روش سیاه و سفید از خلال کودکی اش ایرلند شمالی سال 1969 را برایمان به تصویر می کشد. زمانی که گروه های شورشی پروتستان ها به محله های کاتولیک نشین حمله می کردند. خانواده بادی (که در حقیقت همان کودکی براناست) پروتستان بودند اما پدر او حاضر به همکاری با شورشی ها نبود و آن ها با همسایه های کاتولیک شان روابط حسنه ای داشتند. بلفاست مثل فیلم روما از سیاه و سفید بودن به شکل یکدستی استفاده ننموده. جهان درون فیلم ها و جهان خارج از بلفاست رنگی است. در حقیقت این تقابل نشان می دهد که در مرزهای بلفاست رویاهای ساکنان رنگ می بازد. آن قدر که مجبور به مهاجرت می شوند.
فیلم به همان میزان که شرایط ملتهب ایرلند آن سال را نشان می دهد به مفهوم خانواده میان ایرلندی ها و به جز آن حس و تصمیم برای مهاجرت می پردازد. این شخصی ترین فیلم کنت برانا ضیافتی از تصویربرداری و موسیقی است با بازی های خیلی خوب بازیگران. فیلمی که شاید اثر بزرگی نباشد اما دلنشین است.
مهم ترین نکته فیلم بلفاست گرما و صمیمیتی است که در آن وجود دارد. سکانس های بین مادر و فرزند خیلی خوب از کار درآمده و در کل مادر و پدر و مادربزرگ و پدربزرگ بلفاست را می گردد بین برترین والدینی که سینما به تصویر کشیده جا داد.
3) به بالا نگاه نکن (Dont look up)
کارگردان: آدام مک کی
بازیگران: تیموتی شالامه، لئوناردو دی کاپریو، جنیفر لارنس، مریل استریپ، کیت بلانشت، جونا هیل، مارک رایلنس
امتیاز متاکریتیک: -
فیلمی که هنوز هیچ نسخه ای از آن دیده نشده و هیچ کس چیزی درباره اش ننوشته و تازه به نمایش درآمده اما یکی از پرستاره ترین فیلم های سال است و همین باعث می گردد کنجکاوی برانگیز گردد. این ترکیب از بازیگران بزرگ کنار هم را در هیچ فیلم دیگر سال جاری نمی توانید پیدا کنید. از آن گذشته آدام مک کی کارگردان کنجکاوی برانگیزی است. اولین فیلمش رکود بزرگ اثری متفاوت با جریان اصلی سینمای آمریکا ولی هیجان انگیز درباره سقوط بازار سهام در سال 2007 بود. با فیلم قبلی اش معاون رئیس جمهور که درباره زندگی دیک چنی بود نامزد دریافت اسکار برترین فیلم شد.
به بالا نگاه نکن یک کمدی علمی-تخیلی سیاه طعنه آمیز است. داستان دو فضانورد که چون تراز اول نیستند کسی زیاد تحویلشان نمی گیرد در حالی که آن ها می خواهند نسبت به برخورد یک ستاره دنباله دار به زمین هشدار بدهند که باعث نابودی کره زمین و نوع بشر خواهد شد. فیلم مک کی اکران محدودی در سینماها دارد و در نتفلیکس به صورت استریم پخش می گردد. فیلم از طرف انجمن ملی نقد به عنوان یکی از ده فیلم برتر سال انتخاب شد. این فیلم یکی از اولین فراوریات کمپانی فراوری فیلم و سریالی است که خود آدم مک کی تاسیس نموده است. متقاعد کردن لئوناردو دی کاپریو برای بازی در فیلم 4 یا 5 ماه طول کشید و آن ها با هم فیلمنامه را بارها مرور کردند اما نقش فضانورد زن از اول کار برای جنیفر لارنس نوشته شده بود.
فیلم از آن آثاری است که به خاطر گروه بازیگران و سابقه کارگردانش می گردد تماشاش را توصیه کرد.
4) دختر گمشده (Lost Daughter)
کارگردان: مگی جیلنهال
بازیگران: اولیویا کولمن، داکوتا جانسون، پیتر اسکارسگارد
امتیاز متاکریتیک: 88 از 100
فیلم تا به حال عنوان برترین فیلم اول را از حلقه منتقدان نیویورک دریافت نموده و به جز آن انقدر ستایش دریافت نموده که بگردد از آن به عنوان یکی از امیدهای اسکار یاد کرد. این فیلم اقتباسی از رمان النا فرانته به همین نام است که سال 2006 منتشر شده. داستان زنی به نام لدا که به تنهایی در تعطیلات به سر می برد با تماشا یک مادر جوان و دخترش در ساحل، تحت تأثیر قرار می گیرد. لدا زندگی سختی داشته است و خاطرات تلخ و وحشتناکی دارد و هنوز تحت تأثیر رابطه سخت و باردار شدن زودهنگام خود است. او مجبور است به عنوان یک مادر جوان، انتخاب های نامطمئنی داشته باشد و درگیر عواقب آن ها گردد اما سعی دارد تا مسائل خود را حل نماید. مگی جیلنهال را پیش از این به عنوان بازیگری قابل تحسین می شناختیم و حالا در اولین فیلمش در مقام کارگردان در این سمت هم از خودش قابلیت های شگفت انگیزی بروز داده است. فیلمش زبان بصری دارد که برای اولین فیلم یک کارگردان قابلیت مهمی است. ضمن اینکه اولیویا کولمن در نقش اصلی فیلم آن قدر درخشان است که حتی احتمال جایزه اسکار دیگری برایش قائل هستند.
5) ماشینم را بران (Drive my car)
کارگردان: ریوسوکو هاماگوچی
بازیگران: هیدتوشی نیشیجیما
امتیاز متاکریتیک: 89 از 100
یکی از رقبای احتمالی فیلم قهرمان فرهادی فیلم ژاپنی ماشینم را بران است که در جشنواره کن هم رقیب فیلم فرهادی بود. فیلم ماشینم را بران برنده برترین فیلم از سوی حلقه منتقدان نیویورک شد و در جشنواره کن هم برنده برترین فیلمنامه و هم برنده جایزه فیپرشی شد. فیلم حال و هوای روشنفکرانه ای دارد و اقتباسی از یکی از داستان های کوتاه هاروکی موراکامی است. داستان بازیگر تئاتری که با نقش اصلی نمایشنامه دایی وانیا چخوف به معروفیت رسیده و همسرش هم برای سریال های تلویزیونی فیلمنامه می نویسد. آن ها زندگی عاشقانه و کاری خوبی دارند تا اینکه مرد متوجه خیانت زن با یکی از بازیگران تلویزیون می گردد. پیش از اینکه زن خودش اعتراف کند از جهان می رود و چند سال بعد مرد این بار به عنوان کارگردان برای اجرای نمایش دایی وانیا به شهر کوچکی می رود. رابطه مرد با ماشینش و رانندگی همواره جالب بوده. او عادت داشته که موقع رانندگی به صدای ضبط شده همسرش که نمایش دایی وانیا را می خواند گوش بدهد. رانندگی برای او مهم است اما در این شهر نو قانونی وجود دارد که غریبه ها باید راننده داشته باشند. زن جوانی به عنوان راننده مرد انتخاب می گردد که اول مورد اعتماد او نیست اما کم کم به درک مشترکی از یکدیگر می رسند.
فیلم لحن شاعرانه و سکانس های زیبایی دارد. البته باید حوصله داشتید باشید چون ریتمش آرام است و حدود 3 ساعت هم زمان فیلم است اما روایت فیلم به خصوص تا یک سوم پایانی آن قدر نرم و روان پیش می رود که طولانی بودن آن برایتان آزاردهنده نمی گردد. بازی های فیلم ممکن است بنظرتان عجیب و غریب باشد چون اصولا در سینمای مدرن ژاپن بازیگران قرار نیست ابراز احساسات چندانی به خرج بدهند. صورت ها و بیان ها تخت است و جالب اینکه مرد کارگردان از بازیگران نمایشنامه دایی وانیا می خواهد بدون اغراق نقش هایشان را بخوانند. فیلم ماشینم را بران با نمایشنامه دایی وانیا در هم آمیخته می گردد شبیه کاری که اصغر فرهادی با فیلم فروشنده و نمایشنامه آرتور میلر انجام داده بود اما اینجا نقش تئاتر پررنگ تر است.
منبع: دیجیکالا مگ