فانوس اسکندریه چگونه کار میکرد و چرا نابود شد؟ داستان کامل عجایب گمشده جهان
به گزارش مجله دور زمین، در دل شبی تاریک و بیکران در دریای مدیترانه، یک کشتی تجاری را تصور کنید که در میان امواج خروشان راه خود را به سوی سواحل خطرناک مصر میپیماید. ملوانان خسته و نگران، افق را برای یافتن نشانهای از خشکی میکاوند. ناگهان، در دوردست، ستارهای درخشانتر از هر ستاره دیگری بر خط افق ظاهر میشود؛ نوری ثابت و قدرتمند که نه از آسمان، بلکه از زمین برمیخیزد. این نور، فانوس اسکندریه بود، بارقهای از امنیت و نمادی از قدرت یک امپراتوری نوظهور. فانوس اسکندریه که اغلب با نام «فاروس» شناخته میشود، یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان بود، اما برخلاف دیگر عجایب که عمدتاً مقبرهها یا معابد بودند، فاروس یک شاهکار مهندسی کاربردی بود؛ یک پیروزی فناورانه که به الگویی برای تمام فانوسهای دریایی پس از خود تبدیل شد.

این سازه عظیم دو نقش اساسی و درهمتنیده داشت: از یک سو، ابزاری حیاتی برای هدایت هزاران کشتی به شلوغترین بندر جهان هلنیستی بود و از سوی دیگر، بنای یادبودی عظیم برای به نمایش گذاشتن قدرت و اعتبار سلسله جدید بطلمیوسی به شمار میرفت. اما مهندسان باستان چگونه توانستند چنین آسمانخراشی بسازند که بیش از 1600 سال پابرجا بماند؟ چه فناوری هوشمندانهای نور آن را قادر میساخت تا از فاصله 50 کیلومتری دیده شود؟ و در نهایت، چه نیروهای فاجعهباری این غول سنگی را به زانو درآوردند؟ این مقاله به این پرسشها پاسخ میدهد و داستان کامل این شگفتی گمشده جهان را از تولد بلندپروازانهاش تا سقوط دراماتیک و رستاخیز مدرنش روایت میکند.
برای دریافت مشاوره و خدمات تخصصی گردشگری و سفر به سراسر دنیا با مجری مستقیم تورهای مسافرتی و گردشگری همراه باشید.
تولد یک غول در پایتخت دانش: ساخت فانوس اسکندریه
داستان فانوس با مرگ اسکندر مقدونی و فروپاشی امپراتوری وسیع او آغاز میشود. پس از مرگ اسکندر، یکی از ژنرالهای وفادارش، بطلمیوس اول سوتر، کنترل مصر را به دست گرفت و در سال 305 پیش از میلاد خود را پادشاه خواند. پایتخت او، اسکندریه، که توسط خود اسکندر تأسیس شده بود، با طراحی شهری مبتنی بر یک شبکه منظم، مقدر شده بود که به قطب تجارت و فرهنگ جهان تبدیل شود. بطلمیوس برای تثبیت میراث خود و اعلام برتری شهر و دودمانش، به پروژهای عظیم نیاز داشت؛ پروژهای که هم نمادین و هم کاربردی باشد.
دستور ساخت فانوس دریایی اندکی پس از به قدرت رسیدن بطلمیوس اول، حدود سال 300 پیش از میلاد، به عنوان یک سرمایهگذاری استراتژیک برای ثروتمند کردن شهر از طریق تجارت صادر شد. این پروژه عظیم احتمالاً در زمان بطلمیوس اول آغاز شد و در دوران سلطنت پسرش، بطلمیوس دوم فیلادلفوس، حدود سالهای 285 تا 280 پیش از میلاد به پایان رسید و افتتاح شد. ساخت این برج تقریباً 12 سال به طول انجامید، اگرچه برخی منابع با توجه به مقیاس عظیم آن، این زمان را تا 20 سال نیز تخمین زدهاند. هزینه کل ساخت آن مبلغ سرسامآور 800 تالنت نقره بود که در آن زمان ثروتی هنگفت محسوب میشد. برای ساخت آن، بلوکهای عظیم سنگ آهک و گرانیت از معادن «وادی حمامات» در صحرای شرق اسکندریه استخراج و به محل منتقل میشد.
معمار این شاهکار، فردی به نام «سوستراتوس کنیدوسی»، مهندس یونانی و از نزدیکان پادشاهان بطلمیوسی بود. اما در مورد کتیبه تقدیمی برج، روایتهای متناقضی وجود دارد. یک نسخه از داستان میگوید که بطلمیوس سخاوتمندانه به سوستراتوس اجازه داد تا نام خود را بر روی اثرش حک کند: «سوستراتوس از دکسیفانس کنیدوسی، به خدایان ناجی، برای دریانوردان». اما روایت دراماتیکتری که توسط لوسیان، نویسنده قرن دوم میلادی، نقل شده، حاکی از آن است که بطلمیوس، سوستراتوس را از ثبت نام خود منع کرد. سوستراتوس نیز در اقدامی هوشمندانه، نام خود را بر روی سنگ حک کرد و آن را با لایهای از گچ پوشاند که نام بطلمیوس بر روی آن نوشته شده بود. او میدانست که با گذشت زمان، گچ فرسوده شده و نام خالق واقعی اثر برای آیندگان آشکار خواهد شد.
این پروژه صرفاً یک اقدام مهندسی نبود، بلکه یک بیانیه سیاسی قدرتمند بود. بطلمیوسیان، یونانیان مقدونی بودند که بر جمعیت بومی مصر حکومت میکردند و برای تثبیت حکومت خود به مشروعیت و نمایشی از قدرت بیچون و چرا نیاز داشتند. ساخت سازهای که پس از اهرام جیزه، بلندترین بنای جهان بود، هم چالشی در برابر سنت بناهای عظیم فراعنه و هم تداوم آن با استفاده از فناوری و سبک هلنیستی بود. هزینه هنگفت 800 تالنت نقره، نه تنها یک خرج، بلکه تبلیغی برای ثروت بیپایان پادشاهی بود؛ ثروتی که از همان تجارتی حاصل میشد که فانوس قرار بود از آن محافظت کند. بنابراین، ساخت فانوس به همان اندازه که یک شاهکار مهندسی بود، یک اقدام سیاسی حسابشده برای جاودانه کردن نام سلسله بطلمیوسی در تاریخ به شمار میرفت.
کالبدشکافی یک شاهکار: معماری و مهندسی فانوس
فانوس اسکندریه سازهای با مقیاسی بیسابقه بود. اگرچه منابع در مورد ارتفاع دقیق آن اختلاف نظر دارند، اما اکثر تخمینها ارتفاع آن را بین 100 تا 140 متر (معادل یک ساختمان 35 طبقه امروزی) قرار میدهند. این ارتفاع، آن را به دومین سازه بلند دستساز بشر در آن زمان، پس از هرم بزرگ جیزه، تبدیل میکرد. این برج بر روی نوک شرقی جزیره فاروس ساخته شده بود و پایهای مربعی شکل به ابعاد تقریبی 30 در 30 متر داشت. برای مقاومت در برابر ضربات بیامان امواج، بلوکهای فونداسیون با سرب مذاب به یکدیگر متصل شده بودند.
طراحی سه طبقه و نمادین آن، که در منابع متعدد به طور مداوم توصیف شده، یکی از ویژگیهای برجسته این سازه بود. بازسازی مورد قبول این طرح، حاصل کار هرمان تیرش، باستانشناس آلمانی، در سال 1909 است.
طبقه اول (پایین): این بخش، یک بدنه عظیم مربعی شکل با ارتفاعی حدود 72 متر و هستهای مرکزی بود. دیوارهای آن با شیب ملایمی به سمت داخل متمایل بودند و فضاهای داخلی آن شامل دفاتر اداری و اصطبلها میشد.
طبقه دوم (میانی): بر روی پایه مربعی، یک بخش هشتضلعی با ارتفاع حدود 35 متر قرار داشت.
طبقه سوم (بالایی): بالاترین بخش برج، یک استوانه با ارتفاع حدود 26 متر بود که مکانیزم روشنایی در آن تعبیه شده بود.
قله: بر فراز برج، به احتمال زیاد مجسمهای غولپیکر قرار داشت که ممکن بود متعلق به زئوس سوتر (ناجی)، پوزئیدون، یا حتی یکی از پادشاهان بطلمیوسی در هیبت خدای خورشید، هلیوس، باشد.
مهندسی داخلی فانوس به اندازه نمای بیرونی آن شگفتانگیز بود. یک سطح شیبدار طولانی و طاقدار به ورودی طبقه اول منتهی میشد. در داخل، به جای پلکان، یک سطح شیبدار مارپیچ و عریض در سراسر بخش اول بالا میرفت که به حیوانات باربر مانند اسب یا الاغ اجازه میداد سوخت مورد نیاز برای آتش را به بالای برج حمل کنند. این یک راهکار لجستیکی درخشان و در واقع یک سیستم نوار نقاله باستانی برای حمل سوخت بود که نشاندهنده تمرکز بر کارایی عملیاتی و نه صرفاً فرم باشکوه بود.
در قله برج، کورهای قرار داشت که در آن آتش با سوختی مانند نفت یا چوب (که در آن منطقه کمیاب بود) به طور مداوم روشن نگه داشته میشد. اما بخش کلیدی سیستم روشنایی، یک آینه مقعر بزرگ بود که احتمالاً از برنز صیقلی ساخته شده بود. در طول روز، این آینه نور خورشید را منعکس میکرد و در شب، شعله آتش را به صورت پرتویی قدرتمند و متمرکز به سمت دریا هدایت میکرد. گفته میشود که این پرتو نور از فاصله 50 تا 56 کیلومتری قابل مشاهده بود. حتی افسانههایی وجود دارد که این آینه میتوانست به عنوان یک سلاح جنگی برای متمرکز کردن نور خورشید و سوزاندن کشتیهای دشمن استفاده شود، هرچند این ادعاها احتمالاً اغراقآمیز هستند.
فانوس اسکندریه یک تغییر پارادایم در مهندسی باستان بود. این سازه از مدل بناهای عظیم و ایستا (مانند اهرام) فراتر رفت و به یک «ماشین» پیچیده و پویا تبدیل شد که به عملیات و نگهداری مداوم نیاز داشت. طراحی سه طبقه آن نیز صرفاً جنبه زیباییشناختی نداشت؛ این یک اصل مهندسی پیچیده برای توزیع وزن و تضمین پایداری در چنین ارتفاع عظیمی بود. بنابراین، فاروس را نباید تنها یک ساختمان، بلکه یک سیستم یکپارچه و پیچیده در نظر گرفت؛ ماشینی برای تاباندن نور و نمایش قدرت که سطحی از علوم کاربردی را به نمایش میگذاشت که برای زمان خود انقلابی بود.
فراتر از یک برج راهنما: نماد قدرت، ثروت و علم
کارکرد اصلی فاروس، هدایت ایمن هزاران کشتی به بندر اسکندریه بود که به دلیل سواحل خطرناک و صخرههای زیر آب شهرت داشت. ساخت «هپتاستادیون»، یک گذرگاه خاکی که جزیره فاروس را به سرزمین اصلی متصل میکرد، دو بندر مجزا (بندر بزرگ و بندر یونستوس) ایجاد کرد و اسکندریه را به یک مرکز تجاری بیرقیب تبدیل نمود. فانوس، کلید اصلی این سیستم پیچیده بود.
با این حال، نقش فانوس بسیار فراتر از یک راهنمای دریایی بود. مقیاس عظیم و نور درخشان آن، یادآوری دائمی و غیرقابل انکاری از قدرت، ثروت و برتری فناورانه سلسله بطلمیوسی بود. این برج به عنوان یک «دروازه ورودی» درخشان به شهر باشکوه اسکندریه عمل میکرد که برای شگفتزده کردن و مرعوب ساختن تمام کسانی که از راه دریا وارد میشدند، طراحی شده بود. اکتشافات زیر آب و یافتن مجسمههای غولپیکر بطلمیوس دوم و همسرش آرسینوئه در هیبت خدایان مصری، این نظریه را تقویت میکند که این مجسمهها در پای فانوس قرار داده شده بودند تا با پیامی قدرتمند از پادشاهی الهی به کشتیها خوشامد بگویند.
علاوه بر این، فاروس یک پایگاه نظامی و علمی مهم بود. سکوهای دیدهبانی بلند آن به عنوان یک برج مراقبت نظامی ارزشمند عمل میکرد و به نگهبانان اجازه میداد ناوگانهای دشمن را از فاصله بسیار دور شناسایی کنند. این برج همچنین مکانی برای تحقیقات علمی بود و ستارهشناسان از ارتفاع آن برای رصد ستارگان و سیارات استفاده میکردند؛ کاربریای که کاملاً با شهری که کتابخانه بزرگ اسکندریه را در خود جای داده بود، تناسب داشت.
در واقع، فاروس به عنوان گره مرکزی یک سیستم پیچیده شهری و اقتصادی عمل میکرد که در آن زیرساخت، سیاست و علم به طور متقابل یکدیگر را تقویت میکردند. وجود فانوس، بندر خطرناک را ایمن ساخت و تجارت گسترده را ممکن کرد. این تجارت، ثروت عظیمی را برای بطلمیوسیان به ارمغان آورد. این ثروت صرف پروژههای بزرگ دیگری مانند کتابخانه و تحقیقات علمی (از جمله ستارهشناسی از بالای خود فانوس) شد و جایگاه اسکندریه را به عنوان پایتخت فکری جهان تثبیت کرد. شهرت شهر برای ثروت و دانش که فانوس نماد آن بود، بازرگانان، دانشمندان و بازدیدکنندگان بیشتری را به خود جذب میکرد و یک چرخه فضیلتمند از رشد و نفوذ را ایجاد مینمود. بنابراین، فانوس یک شگفتی منزوی نبود، بلکه سنگ بنای کل اکوسیستم اقتصادی و فرهنگی اسکندریه بود. نور آن، به معنای واقعی کلمه و به صورت استعاری، مسیر رفاه و دانش را روشن میکرد.
قرنها پایداری: فانوس در برابر آزمون زمان
فانوس اسکندریه بیش از 1600 سال، از زمان افتتاحش در حدود 280 پیش از میلاد تا فروپاشی نهاییاش در قرن چهاردهم میلادی، پابرجا بود. این طول عمر شگفتانگیز، آن را به سومین شگفتی باستانی با بیشترین دوام، پس از هرم بزرگ جیزه و آرامگاه هالیکارناسوس، تبدیل میکند.
این سازه در طول تاریخ خود زمینلرزههای متعددی را تحمل کرد؛ نویسندگان عرب حداقل 22 زلزله با قدرت قابل توجه را ثبت کردهاند. حاکمان مصر، از جمله سلاطین عرب مانند ابن طولون و صلاحالدین ایوبی، به اهمیت آن واقف بودند و در طول قرنها دستور تعمیر و بازسازی آن را صادر کردند. پس از آنکه زلزله سال 796 میلادی به طبقه بالایی آسیب رساند، سلطان احمد ابن طولون در قرن نهم مسجدی گنبددار بر فراز آن ساخت که نشاندهنده تغییر فرهنگی و مذهبی در مصر بود.
جغرافیدانان و جهانگردان عرب توصیفات ارزشمندی از فانوس در سالهای پایانی عمرش ارائه دادهاند. الادریسی (1154) و البلوی (1165) اندازهگیریهای دقیقی از آن انجام دادند و ساختار سه طبقه و سطح شیبدار داخلی آن را تأیید کردند. اما شاید تکاندهندهترین گزارش از آنِ ابن بطوطه، جهانگرد مراکشی، باشد. او در سال 1326 از فانوس بازدید کرد و توانست از سطح شیبدار آن بالا رفته و به ورودی برج برسد. اما هنگامی که در سال 1349 بازگشت، برج چنان ویران شده بود که ورود به آن غیرممکن بود. گزارش او نقطه پایانی بر دوره فروپاشی نهایی این سازه است.
تاریخچه نگهداری و تغییرات فانوس، سندی فیزیکی از چشمانداز متغیر فرهنگی و سیاسی مصر است. این بنا که در ابتدا یک یادمان یونانی پاگان و تقدیم شده به زئوس بود، در دوران حکومت روم به یک نماد و راهنمای روزانه تبدیل شد. پس از فتح اعراب، اهمیت استراتژیک و نمادین آن توسط حاکمان مسلمان به رسمیت شناخته شد و تعمیراتی بر روی آن صورت گرفت. افزودن مسجد بر فراز آن توسط ابن طولون، تجلی فیزیکی قدرتمندی از جایگزینی نظم پاگان و مسیحی قدیم با اسلام در مصر است. این سازه به معنای واقعی کلمه توسط تمدنهای بعدی مصادره و بازتعریف شد. بنابراین، فانوس یک یادگار ایستا از گذشته نبود، بلکه یک بنای زنده بود که هویتش به طور مداوم توسط تمدنهای متوالی شکل میگرفت و سرگذشت آن را به آینهای از تاریخ خود مصر تبدیل میکرد.
سقوط تایتان: زلزلههای ویرانگر و پایان یک دوران
اسکندریه در منطقهای فعال از نظر لرزهخیزی واقع شده و در برابر زمینلرزههای ناشی از گسلهای آفریقا-عربستان و دریای سرخ آسیبپذیر است. این واقعیت که فانوس برای مدت طولانی پابرجا ماند، خود گواهی بر کیفیت ساخت اولیه آن است. نابودی آن یک رویداد ناگهانی نبود، بلکه فرآیندی تدریجی بود که توسط مجموعهای از زمینلرزههای قدرتمند رقم خورد.
زنجیره ویرانی با زلزله سال 796 میلادی آغاز شد که باعث ایجاد ترکهای بزرگ و فروریختن طبقه بالایی شد. در سال 956، یک زلزله قدرتمند دیگر باعث فروریختن بیش از 20 متر از بالای برج شد و عملاً به کارکرد آن به عنوان یک فانوس دریایی واقعی پایان داد. ضربه نهایی در سال 1303 میلادی وارد شد؛ یک زلزله فاجعهبار با بزرگی تخمینی بیش از 8 ریشتر که منشأ آن نزدیک جزیره کرت بود، برج را به طور کامل ویران کرد. بخشهای میانی و بالایی به کلی فرو ریختند و تنها پایهای ویران از آن باقی ماند. زمینلرزههای بعدی، از جمله زلزلهای در سال 1375، کار را تمام کردند و برج قدرتمند را به تلی از ویرانه تبدیل نمودند.
ویرانههای فانوس برای بیش از یک قرن به حال خود رها شدند. سرانجام، در سالهای 1477 تا 1480، سلطان مملوک، قایتبای، که به دنبال تقویت بندر در برابر تهدید عثمانیها بود، از آخرین سنگهای باقیمانده فانوس و فونداسیون مستحکم آن برای ساختن قلعهای استفاده کرد که امروزه به نام «قلعه قایتبای» بر همان مکان پابرجا است.
سال میلادی (تقریبی) | شدت زلزله (تخمینی) | خسارت وارد شده به فانوس |
796 | شدید (VIII) | ترکهای بزرگ، فروریختن بخش بالایی |
956 | شدید (VIII-IX) | فروریختن بیش از 20 متر از بالای برج |
1303 | بسیار شدید (VIII+) | فروریختن کامل بخشهای میانی و بالایی، آسیب جدی به پایه |
1323-1375 | شدید (VIII) | تخریب نهایی و تبدیل شدن به تلی از ویرانه |
ققنوس از دل آب: کشف دوباره فانوس در اعماق مدیترانه
برای قرنها، گمان میرفت که فانوس برای همیشه از بین رفته و تنها بقایای آن در دیوارهای قلعه قایتبای جذب شده است. اما در سال 1994، تیمی از باستانشناسان فرانسوی و مصری به رهبری ژان-ایو امپرور، اولین کاوشهای سیستماتیک زیر آب را در بندر اسکندریه آغاز کردند. آنچه آنها یافتند، فراتر از تصور بود.
تیم بیش از 3300 قطعه معماری را در کف دریا کشف کرد. در میان این گنجینه، صدها بلوک سنگی عظیم، از جمله بلوکهای گرانیتی غولپیکر از اسوان با وزن 50 تا 80 تن، وجود داشت. اندازه فوقالعاده این بلوکها ثابت میکرد که تنها میتوانند متعلق به فانوس باشند. علاوه بر این، مجسمههای غولپیکر بطلمیوس دوم و ملکه آرسینوئه در هیبت ایزیس نیز کشف شد که جنبه تبلیغاتی سلطنتی فانوس را تأیید میکرد. دهها ابوالهول، ابلیسک و ستون نیز از دیگر بناهای باستانی که در طول قرنها به دریا سقوط کرده بودند، یافت شد.
چینش خطی بزرگترین بلوکهای فروریخته در کف دریا به باستانشناسان کمک کرد تا توالی فروپاشی را که در منابع تاریخی توصیف شده بود، بازسازی کنند. این اکتشافات آنقدر مهم بودند که دولت مصر از طرح ساخت یک موجشکن بتنی بر روی این محوطه صرفنظر کرد و در عوض، برنامهریزی برای ایجاد یک پارک باستانشناسی زیر آب برای غواصان را آغاز نمود.
پیش از سال 1994، دانش ما درباره فانوس کاملاً مبتنی بر منابع متنی و تصاویر شماتیک روی سکهها و موزاییکها بود. اما کشف بلوکهای 70 تنی توسط امپرور، شواهد فیزیکی غیرقابل انکاری را ارائه داد. یافتن مجسمههای بطلمیوسی در همان محل، به نظریه فانوس به عنوان ابزار تبلیغاتی وزن فیزیکی بخشید. نقشهبرداری از میدان آوار، گزارشهای انتزاعی زلزلهها را به یک رویداد ملموس و قابل مشاهده تبدیل کرد. بنابراین، باستانشناسی زیر آب، فانوس اسکندریه را از یک افسانه نیمهاسطورهای به یک واقعیت تاریخی و باستانشناختی ملموس تبدیل کرد و فصل جدیدی را در داستان طولانی آن گشود.
میراث جاودان فاروس: از واژهنامهها تا همزاد دیجیتال
فانوس اسکندریه آنچنان نمادین بود که نام آن، «فاروس»، به واژه یونانی برای «فانوس دریایی» تبدیل شد و متعاقباً به بسیاری از زبانهای دیگر راه یافت (فرانسوی: phare، اسپانیایی و ایتالیایی: faro). امروزه، مطالعه فانوسهای دریایی با عنوان «فارولوژی» شناخته میشود. همچنین، اعتقاد بر این است که طراحی سه طبقه آن بر معماری منارههای عربی بعدی تأثیر گذاشته و به الگویی برای فانوسهای بیشمار پس از خود تبدیل شده است.
اما جدیدترین فصل در میراث فاروس، پروژه بلندپروازانه «PHAROS» است؛ همکاری بین محققان فرانسوی و مصری (CNRS، CEAlex) با حمایت بنیاد داسو سیستمز (La Fondation Dassault Systèmes). این پروژه به جای بازسازی فیزیکی، به دنبال ایجاد یک «همزاد دیجیتال» با دقت بالا از فانوس است. فرآیند کار شامل مراحل زیر است:
1. بالا کشیدن بلوکهای عظیم (22 بلوک در یک عملیات اخیر) از بستر دریا برای مطالعه.
2. استفاده از فتوگرامتری پیشرفته برای ایجاد اسکنهای سهبعدی دقیق از هر بلوک.
3. مهندسان سپس از این دادهها برای بازسازی مجازی فانوس، مانند یک پازل غولپیکر، استفاده میکنند. این کار به آنها اجازه میدهد تا فرضیههای مربوط به ساختار اولیه، تغییرات مختلف (مانند گنبد اسلامی) و مکانیک فروپاشی آن را آزمایش کنند.
این مدل دیجیتال به محققان و عموم مردم اجازه میدهد تا این شگفتی گمشده را با جزئیات فراوان کاوش کنند و عظمت آن را برای نسل جدید احیا نمایند. میراث فاروس یک چرخه کامل را طی کرده است: از اوج مهندسی فیزیکی باستان تا محرک مهندسی دیجیتال قرن بیست و یکم. بنای یادبودی که زمانی نماد اوج فناوری باستان بود، اکنون در خط مقدم حفاظت از میراث دیجیتال مدرن قرار گرفته است. داستان آن همچنان داستانی از نبوغ بشر در عبور از مرزهای ممکن است.
نتیجهگیری: بازتاب نوری که هرگز خاموش نشد
داستان حماسی فانوس اسکندریه، سفری است از تولدش از دل جاهطلبی، خدمت 1600 سالهاش به عنوان چراغ راه تمدن، مرگ آهسته و خشونتبارش به دست طبیعت، و رستاخیز غیرمنتظرهاش از اعماق دریا و در قلمرو دیجیتال. فانوس اسکندریه چیزی فراتر از سنگ و ملات بود؛ نمادی از بلندپروازی انسان برای غلبه بر تاریکی، تأمین امنیت و ساختن چیزی جاودانه بود. این سازه، تبلور همجوشی علم کاربردی و هنر باشکوه بود.
اگرچه برج فیزیکی از بین رفته است، اما نور آن هرگز خاموش نشد. این نور در واژگانی که به کار میبریم، در فانوسهایی که سواحل سراسر جهان را روشن میکنند، و اکنون، در پیکسلها و دادههای همزاد دیجیتالش همچنان میدرخشد. داستان فاروس، گواهی قدرتمند بر انعطافپذیری نبوغ انسان و میل سیریناپذیر برای کشف و درک گذشتهمان است.