ماجرای کوچ خارجی ها در ایران
به گزارش مجله دور زمین، ایسنا/ این خبر پیرامون ماجرای کوچ خارجی ها در ایران برای شما مخاطبان گرامی نگارش شده است.
محمد ملکشاهی داستان این کوچ را در حالیکه به یک جایگاه چوبی روسی در حیاط خانه ای قدیمی در قلب محله سنگلج تهران تکیه زده است، تعریف می نماید؛ خانه ای حدودا صدساله با نمایی آجری، پنجره هایی آبی و حوضی در میانه که با گلدان های شمعدانی تزیین شده و بیشتر نمای یک خانه روستایی را تداعی می نماید تا خانه ای اعیانی در تهران قدیم. آن را خانه عشایر نامیده اند. خانه یک کوچه پایین تر از عمارت مستوفی الممالک واقع شده و از مترو 15 خرداد دسترسی آسانتری دارد.
ملکشاهی قبل از آنکه سراغ ماجرای کوچ خارجی ها در ایران برود، قصه خانه عشایر را تعریف می نماید؛ جایی که استارت آپ جوان و کوچشان در آن مستقر شده و رویاهایش را زنده می نماید. او تعریف می نماید: حدود دو و نیم سال پیش دنبال دفتر کار بودیم. خانه ام همین نزدیکی بود. کاغذی داخل این خانه که به نظر قدیمی می آمد، انداختم. آقای کاظمی، مالک خانه تا پنج سال پیش در این خانه زندگی می کرد. آن زمان که سر می زدم تا جوابی بگیرم، او هم هر روز برای دانه دادن به کفترها می آمد.
وقتی ماجرای خانه عشایر و استارت آپ گردشگری عشایر را تعریف کردم، برای اجاره خانه خیلی همراهی کرد، همان موقع همین خانه را ماهانه 10 میلیون تومان برای انباری اجاره می کردند. تمام خانه های این اطراف انباری بازاری ها شده است. آقای کاظمی معتقد بود، خانه حرمت دارد و دلش نمی آمد برای انباری اجاره دهد. خیلی با ما کنار آمد، اجاره کمتری گرفت و حتی زمان کرونا مبلغ آن را کمتر کرد. شرط گذاشته بود که خانه را بازسازی و محافظت کنیم.
در یکی از اتاق های خانه، عکس هایی را از مردمان کوچ رو به دیوار زده اند، در کنارش دست بافته و خوراکی های تولیدی عشایر دیده می شود. اسم هر تولیدنماینده روی بسته بندی نوشته شده است؛ مثلا می دانید کشک را خانواده خورشید از ایل بختیاری درست نموده است. ملکشاهی می گوید: اوایل که کار تور عشایر را شروع کردیم، استقبال خوب بود. ما حتی بعد از ماجرای موشک که جهانگرد ها دیگر به ایران نمی آمدند، متقاضی برای کوچ با عشایر داشتیم. اما ویروس کرونا کار را تعطیل کرد. از همان موقع روی محصولات عشایر متمرکز شدیم. مثل عشایر رفتار کردیم، آنها در هر سختی راهی برای نجات پیدا می نمایند.
محمد ملکشاهی اصالتا عشایر است، می گوید از افشاری های کرمان است، اما آنها دیگر یکجانشین شده اند و دیگر کوچ نمی نمایند. داستان کوچ پیاده خارجی ها همراه عشایر را اینطور روایت می نماید: قصه به چهار پنج سال پیش برمی شود؛ آن زمان با گروه مفید کار جهادی می کردیم، خوشم نیامد، رفتم برای عشایر کتابخانه درست کنم. با یک خانواده کوچ رو دوست شدم، دو ماه بعد تماس گرفتند و پیشنهاد کوچ دادند. در همان کوچ بود که جوان خانواده خواهش و تمنا کرد که آبدارچی پژوهشکده ما شود، آن زمان بعد از کار روزنامه نگاری در پژوهشکده سیاستگذاری روی پروژه های توسعه روستایی کار می کردم، همزمان درس های توسعه روستایی را می خواندم، جوان را تشویق کردم که کار گردشگری کند.
بعد خودم فکر کردم روی مدل گردشگری عشایری کار کنم. البته حفظ هویت عشایر در جریان گردشگری کار واقعا سختی است. با چند تا از بچه های پژوهشکده عصرها روی این موضوع فکر و بحث می کردیم. بعد از پنج شش ماه به چند نفر خارجی پیشنهاد کردیم که کوچ رایگام برویم. می خواستیم خودمان را محک بزنیم و بازخورد خیلی خوبی گرفتیم.
گروه آنها با خانواده هایی از ایل بختیاری کوچ می نماید؛ ملکشاهی اطلاع پیدا نموده تعداد ایل های پیاده کوچ خیلی کم شده و بختیاری ها بیشترین کوچ پیاده را انجام می دهند، تخمین می زند حدود 200 هزار نفر بختیاری در سال کوچِ پیاده انجام می دهند، می گوید: آن ها احساس می نمایند این شیوه زندگی در قرن بیست و یکم دیگر جایی ندارند، خیلی هایشان به یکجانشینی تمایل دارند. آنچه عشایر را از بین می برد، مساله اقتصاد نیست، بلکه تضعیف روحیه خودباوری است. ما حتی وقتی تور رایگان برای خارجی ها برگزار کردیم، رابطه مالی با عشایر را حفظ کردیم و سعی داشتیم مزاحم کوچ و زندگی طبیعی آنها نباشیم.
او که حالا یک راهنمای جوان کوچ بحساب می آید، معتقد است تور عشایر و یا فروش محصولات آنها در شهرها با نام و عکس خودشان، روحیه خودباوری عشایر را بیشتر می نماید. می گوید: تاثیر اصلی کار ما این است که این شیوه زندگی در قرن 21 هم ادامه پیدا کند. حالا نه اینکه ما هم اعتقاد داشته باشیم شیوه زندگی هزار سال پیش آنها باید همینطوری بماند، هر شیوه ای از زندگی به تغییراتی احتیاج دارد، ولی گردشگری برای عشایر می تواند معیشت مکمل باشد. همین حالا در خیلی از جاهای ایران گردشگری عشایر راه افتاده، ولی بیشتر معیشت جایگزین است، مثلا در بوانات فارس، یکسری چادر عشایری برپا شده که هیچ ارتباطی با زندگی عشایری ندارد، آنجا هتلی به سبک عشایری است که البته این هم خوب است.
اما یکی از واکنش های خارجی هایی که به آن منطقه رفته اند این است که فقط خدمات جهانگردی گرفته اند و زندگی واقعی عشایر را لمس ننموده اند. منظور ما از معیشت مکمل این است که محل درآمد اصلی عشایر باید از زندگی عشایری باشد و گردشگری و یا فروش محصول مکمل آن باشد. مثلا ما سالی یک بار با خانواده های بختیاری کوچ می رویم، پنج میلیون تومان هم بدهیم، پول یک گوسفند کامل نمی شود. موضوع این است که عشایر داشته ای مفید برای این سرزمین هستند و باید برای حفظ آنها و روحیه خودباوری در آنها کوشش کنیم.
ملکشاهی به ماجرای شروع کوچ گردشگران خارجی در ایران برمی شود و تعریف می نماید: جهانگرد های خارجی که برای اولین بار با عشایر ایران کوچ می کردند، شگفت زده شده بودند، می گفتند بهترین تجربه بوده است. عشایر هم خیلی از این همنشینی لذت می بردند، از این که خارجی ها اینقدر نسبت به زندگی آنها کنجکاوند، در کارها مشارکت دارند و از حرف های آنها یادداشت، فیلم و عکس برمی دارند. از همان موقع، کار پژوهشکده را کنار گذاشتم و یک نفر را برای تبلیغات استخدام کردم.
اوایل خارجی ها را دعوت می کردیم که کارمان را تبلیغ نمایند، بعد استارت آپ ما گسترده تر شد، نویسنده کتاب راهنمای سفر لونلی پلنت را هم کوچ بردیم، انتشار خاطرات مردمان کوچ رو به زبان انگلیسی را شروع کردیم، اوا زو بک، اینفلوئنسر و نویسنده سفر را از اروپا دعوت کردیم، او یک مطلب از کوچ در ایران منتشر کرد و یکباره با 200 تقاضا برای سفر با عشایر روبرو شدیم، اما ویروس کرونا که پدیدار شد، همه آن سفرها کنسل شد و ما حتی به مرز ورشکستگی رسیدیم. برای اینکه روابطمان را با خانواده های عشایر حفظ کنیم، روی محصولاتشان کار کردیم. البته پیش بینی می کنیم بعد از کوچ اوا زو بک، دوباره تقاضا برای سفر به ایران زیاد شود و ما خود را برای آن آماده می کنیم.
منبع: همگردی